dokhi bala
گاهــــــي مجبـــور ي براي راحــــت کــــردن خيــــال ديگـــــران بــــــــــــــــــعضی ها را در جوب بایــد شــست آنقــــدر فريـــاد هايــــم را سکــــوت کرده ام مــــَـــن رفـتـــــــــنـی نـبـودم ! .. روي تخته سنگي نوشته شده بود: اگر جواني عاشق شد چه کند؟ من هم زير آن نوشتم: بايد صبر کند. براي بار دوم که از آنجا گذر کردم زير نوشته ي من کسي نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بي حوصلگي نوشتم: بميرد بهتر است. براي بار سوم که از آنجا عبور مي کردم. انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد. اما زير تخته سنگ جواني را مرده يافتم...
خـــود را خوشحـــــــال نشان بــــدي
ولـــــي چه حيــــف که درونـــــت غوغـــــــاست...
تــا لــجن ها هَمه خوشحــال شــوند کــه
کــَـثیف تـــر اَز خوُدشــان هَم هــَست
که اگـــــر به چشمـــانم بنگری،
کـــــر ميشوی ...!!
تــــــــ ـــــو بـنـد کـفـش هـــــآیـم رآ
مُـحــــــــــکـم کـردی !
miss-A |